کد مطلب:252695 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:331

سوالات غامضه یحیی ابن اکثم از حضرت امام هادی
و نیز در كتاب تحف العقول تالیف ابن حرانی كه از علمای قرن چهارم هجری است و كتاب نامبرده نزد محدثین از نظر سند بسیار با اعتبار است نقل شد كه یحیی بن اكثم سئوالاتی غامضه مطرح نموده و از حضرت امام هادی دهمین نیر برج امامت علیه الصلوة و السلام جواب آن را دریافت نموده است كه مسائل و اجوبه آن به ترتیب ذیلا ذكر می شود.

1- سؤال نموده از قول خدای متعال: و قال الذی عنده علم من الكتاب انا آتیك به قبل ان یرتد الیك طرفك (آیه 40 سوره نمل) سلیمان تخت بلقیس را خواست احضار نماید و آنكه نزد او علمی از كتاب بود (یعنی وزیر سلیمان كه آصف برخیا نام داشت) گفت من آن تخت را پیش از آنكه چشم بر هم زنی حاضر كنم مگر سلیمان پیغمبر خدا محتاج بود به علم آصف چرا خود این كار را انجام نداد.

قال الامام علیه السلام لم یعجز سلیمان علیه السلام عن معرفة ما عرف آصف لكنه صلوات الله علیه احب ان یعرف امته من الجن و الانس انه الحجة من بعده و ذالك من علم سلیمان علیه السلام اودعه عند آصف بامر الله ففهمه ذالك لئلا یختلف فی امامته و ولایته من بعده كما فهم سلیمان (ع) فی حیاة داود علیه السلام لتعرف نبوته و امامته من بعده لتاكد الحجة علی الخلق.

حضرت امام هادی علیه السلام فرمود سلیمان عاجز نبود از اتیان این كار و از شناسائی آنچه آصف می شناخت ولكن دوست داشت كه به امتش از جن و انس بفهماند كه حجت بعد از او آصف است و آن علم را هم سلیمان به امر خدا به وی سپرده بود و تعلیمش كرده بود تا در امامت او اختلافی رخ ندهد



[ صفحه 442]



چنانچه در زمان حضرت داود هم مسائلی به حضرت سلیمان تعلیم شده بود تا نبوت و پیشوائی او بعد از وی معلوم و حجت بر خلق مستحكم گردد.

دوم سئوال یحیی بن اكثم این بود در آیه شریفه ی قرآنیه آمده: و رفع ابویه علی العرش و خرواله سجدا (آیه 100 سوره ی یوسف) سجد یعقوب و ولده لیوسف و هم انبیاء.

در قرآن آمده كه حضرت یوسف هنگامی كه پدر و مادرش نزد او به كنعان آمدند آنان را بر فراز تخت برد و همه در برابرش به سجده افتادند این كار از آنها شایسته نبود زیرا سجده و خضوع و خشوع مخصوص خدا است و بس حال چگونه یعقوب و فرزندانش برای یوسف سجده كردند

قال علیه السلام فی جوابه و اما سجود یعقوب علیه السلام و ولده كان طاعة لله و محبة لیوسف علیه السلام كما ان السجود من الملائكه لآدم علیه السلام لم یكن لآدم و انما ذالك طاعة لله و محبة منهم لآدم علیه السلام فسجود یعقوب (ع) و ولده یوسف (ع) معهم كان شكرا لله باجتماع شملهم الم تره یقول فی شكره ذالك الوقت (رب اتیتنی من الملك و علمتنی من تأویل الاحادیث).

حضرت امام هادی علیه السلام در مقام پاسخ فرموده سجده یعقوب برای یوسف نبوده بلكه به شكرانه ملاقات یوسف فرزند گم كرده خود و برای طاعت خدا و اظهار محبت به یوسف بود چنانكه سجود ملائكه برای آدم نبود بلكه برای اطاعت امر خدا و محبت آدم و اظهار علاقه به او بود.

حال یعقوبی كه سال ها به فراق فرزند دلبند خود مبتلا و خبر مرگ او را شنیده دوباره چشمش به دیدار او روشن شده و گم كرده خود را پیدا نموده است اینجا موردی است كه به شكرانه این نعمت ذات احدیت را سجده نماید و این سجده شكر از پروردگار است لذا هماندم در مقام شكرگذاری گوید پروردگارا تو مرا پادشاهی دادی و تو مرا علم تعبیر خواب ها آموختی. سوم سؤال یحیی بن اكثم در رابطه با این آیه قرآنیه است (فان كنت فی شك مما انزلنا الیك فاسئل الذین



[ صفحه 443]



یقرأون الكتاب) من المخاطب بالآیة فان كان المخاطب النبی صلی الله علیه و آله فقد شك و ان كان المخاطب غیره فعلی من اذا انزل الكتاب. اگر از آنچه بر تو نازل كرده ایم در شكی از آنها كه پیش از تو كتاب می خوانده اند بپرس. در این آیه خطاب به كیست اگر به حضرت پیغمبر است و مخاطب اوست چگونه او شك دارد و اگر خطاب به دیگری است پس قرآن بر كه نازل شده ؟

حضرت امام هادی علیه السلام می فرماید: ان المخاطب به رسول الله (ص) و لم یكن فی شك مما انزل الیه و لكن قالت الجهلة كیف لم یبعث الله نبیا من الملائكة اذلم یفرق بین نبیه و بین الناس فی الاستغناء عن المآكل و المشارب و المشی فی الاسواق فاوحی الله الی نبیه (فاسئل الذین یقرأون الكتاب) به محضر من الجهلة هل بعث الله نبیا قبلك الا و هو یاكل الطعام و یمشی فی الاسواق ذلك بهم اسوه و انما قال فان كنت فی شك و لم یكن له شك و لكن للمنصفة كما قال (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الكاذبین) و لو قال علیكم لم یجیبوا الی المباهله و قد علم الله ان نبیه یؤدی عنه رسالته و ما هو من الكاذبین فكذالك عرف النبی انه صادق فیما یقول و لكن احب ان ینصف من نفسه.

حضرت فرمود در این آیه فان كنت فی شك الخ مخاطب حضرت رسول الله است اما او در وحی كه به وی نازل شده بود شك نداشت اما نادانان می گفتند چرا خدا از فرشتگان به رسالت و نبوت مبعوث نگردانیده و پیغمبرش را با سایر مردم فرقی نگذارده چه او در مآكل و مشارب، در خوردن و آشامیدن و در مشی در اسواق و بازارها تفاوتی با ما ندارد لذا خداوند وحی فرمود به پیغمبرش كه به این مردم یعنی جاهلان كه چنین ایرادی گرفته اند كه چرا پیغمبر از سنخ ملائكه نیست بگو شما از كسانی كه با كتب سماوی پیش از این آشنا بوده اند سؤال كنید آیا سابقه دارد كه تاكنون خدا پیغمبری مبعوث نموده باشد كه نخورد و ننوشد و در بازارها حركت نكند، تو هم مانند آنها هستی و این تعبیر كه اگر



[ صفحه 444]



شك داری با وجود اینكه شك نداشته است (چه مقام عصمت منزه و مبری است از شك و تردید) این از باب مماشاة همراهی با طرف است. چنانكه در آیه مباهله قرآن دستور می دهد بگو بیائید تا فرزندان ما و فرزندان شما و نساء ما و نساء شما و انفس ما و انفس شما را دعوت نمائیم و سپس نفرین كنیم و لعنت خدا را بر دروغگو قرار دهیم (البته دروغگویان در این مقام حضرات نصاری بودند و در این امر تردیدی نبود) ولی اگر می گفت لعنت خدا را بر شما قرار دهیم آنها به مباهله حاضر نمی شدند و خدا می دانست پیغمبرش رسالت او را ابلاغ می نماید و دروغگو نیست اینجا هم پیغمبر اكرم (ص) به راستگوئی خود یقین داشت ولی می خواست با مدعی به عنوان بی طرف گفتگو كند و گرنه هیچ شكی در صدق رسالت خود نداشت.

چهارمین سئوال یحیی بن اكثم از قول خداوند متعال است در قرآن كه فرموده (ولو ان ما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله) كه سئوال نموده ما هذه الابحر و این هی؟

یحیی بن اكثم در مورد این مباركه كه خداوند متعال در قرآن فرموده است اگر آنچه در قلمرو زمین است از اشجار و درختان همه قلم شوند و دریاهای هفت گانه همه مركب و مداد گردند كلمات خدا پایان نپذیرد مراد از این كلمات چیست و این دریاها كدام است و در كجا واقع است؟

حضرت امام هادی علیه السلام در پاسخ پرسش او ضمن معرفی آن دریاها و بیان جغرافی آن ابحر تفصیلا آنگاه فرمود مراد از آن كلمات كه اگر آب تمام آن دریاها را برای نوشتن و احصاء آن كلمات مصرف نمایند ممكن نیست آن كلمات شماره شود و پایان پذیرد مقصود فضائل و شئون كمالیه ما خاندان عصمت است كه نامتناهی است و قابل استقصاء و احصاء و شماره نمی باشد (نحن الكلمات التی لا تنفدو و لا تدرك فضائلنا و لا تستقصی).

آری كتاب فضائل این خاندان از حیطه ادراك و احصاء خارج است (اگر



[ صفحه 445]



مداد شود ابحر و قلم اشجار).

پنجمین سئوال یحیی بن اكثم در مورد این سخن خداست كه خداوند متعال در توصیف بهشت فرموده است: و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین (آیه 71 سوره زخرف) فاشتهت نفس آدم علیه السلام اكل البر فاكل و اطعم (و فیها ما تشتهی الانفس) فكیف عوقب؟ سئوال می كند یحیی بن اكثم از امام همام كه خدای متعال در قرآن می فرماید درباره بهشت كه هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذت برد در آن موجود است دل آدم علیه السلام گندم خواست و آن را خورد پس چرا خدا او را مجازات نمود و به جرم خوردن گندم او را معاقب گردانید و هبوط دادش به دار دنیا.

حضرت امام هادی علیه السلام در جواب او فرمود البته هرگونه مآكل و مشارب و آنچه دل بخواهد و چشم به آن ملتذ شود موجود است و تمام آن نعم را هم خداوند متعال برای آدم حلال كرده بود اما آن درختی كه آدم و همسرش را از آن نهی فرموده بود آن درخت و شجره ی حسد بود كه به عنوان استعاره نام درخت بر آن نهاده شده، به آنها توصیه نموده بود كه به چشم حسد بر كسانی كه خدا آنان را بر مخلوقات دیگر فضیلت و برتریشان داده است منگرید و آدم این دستور الهی را فراموش كرد و بر آنها حسد برد و به عین حسد بر آنها نظر كرد و عزم و تصمیمی نداشت لذا خدا او و زوجه اش را از بهشت راند و آنها را به دنیا فرستاد.

ششمین سئوال یحیی بن اكثم راجع به آیه 50 سوره شوری (او یزوجهم ذكرانا و اناثا).یزوج الله عباده الذكران و قد عوقب قوما فعلوا ذالك.

در این آیه كه خدا فرموده یا پسران و دختران به آنها تزویج كنیم. البته یحیی بن اكثم مفهوم آن را جواز تزویج با پسران فهمیده می گوید اگر چنین است كه تزویج مرد در این آیه جایز است پس چرا قوم لوط به سبب همین عمل مورد سقوط و عذاب سخت قرار داده شدند (معلوم می شود یحیی بن اكثم قاضی



[ صفحه 446]



درباری دستگاه خلافت عباسیون خود اهل ارتكاب این عمل و لواط كار بوده است كه این اعتراض را نموده است).

قال علیه السلام: اما قوله تعالی (او یزوجهم ذكرانا و اناثا) ای یولد له ذكور و یولد له اناث یقال لكل اثنین مقرنین زوجان كل واحد منهما زوج و معاذ الله ان یكون عنی الجلیل ما لبست به علی نفسك تطلب الرخص لارتكاب المآثم و من یعمل ذالك یلق اثاما یضاعف له العذاب یوم القیامة و یخلد فیه مهانا ان لم یتب.

حضرت امام هادی علیه الصلوة و السلام می فرماید آیه (و یزوجهم ذكرانا و اناثا) مفهومش این است كه گاه نوزاد دو تا است یكی پسر و یكی دختر و به هر دوتائی كه با هم قرین باشند جفت اطلاق می شود چه هر یك جفت دیگری است (نه اینكه مراد ازدواج باشد) پناه بر خدا كه مراد پروردگار جلیل نیرنگ هائی باشد كه تو بر خود ساخته ای تا مجوز بزهكاریت باشد و هر كه مرتكب این گناه شود كیفر بیند و روز قیامت عذابش دو چندان شود و خوار و زبون تا ابد در عذاب بماند البته اگر توبه نكرده باشد.

هفتمین سؤال یحیی بن اكثم عن شهادة المرأة جازت وحدها و قد قال (و اشهدوا ذوی عدل منكم) سؤال می كند چگونه در بعضی از موارد شهادت یك زن به تنهائی كافی است با اینكه خدا فرموده دو مرد عادل را به شهادت گیرید.

حضرت امام هادی علیه السلام فرمود: و اما شهادة المرأة وحدها التی جازت فهی القابله جازت شهادتها مع الرضا فان لم یكن رضی فلا اقل من امرأتین تقوم المراتان بدل الرجل للضرورة لان الرجل لا یمكنه ان یقوم مقامها فان كانت وحدها قبل قولها مع یمینها.

حضرت فرمود، اما آنجا كه شهادت یك زن مورد قبول است مربوط به قابله است كه در امور زنانگی شهادت او پذیرفته است با شرط رضایت و در صورت



[ صفحه 447]



عدم رضایت كمتر از دو زن كافی نیست و این شهادت به حكم ضرورت به جای دو مرد محسوب می شود چه در این مورد مرد نمی تواند كار زن را به عهده گیرد و اگر یك زن باشد كه مورد اطمینان نباشد شهادتش با قسم مورد قبول و پذیرش واقع می شود.

هشتمین سئوال یحیی بن اكثم عن الخنثی و قول علی علیه السلام یورث من المبال فمن ینظر اذا بال الیه مع انه عسی ان یكون امرأة و قد نظر الیها الرجال او عسی ان یكون رجلا و قد نظرت الیه النساء و هذا ما لا یحل و شهادة الجار الی نفسه لا تقبل.

پرسش نمود درباره خنثی كه علی علیه السلام دستور داده برای تشخیص زن و مرد بودن و تعیین ارثش باید ببینند از كدام مجری ادرار می كند، این جریان را كه ببیند اگر مرد نگاه كند شاید او زن باشد و اگر زن معاینه كند شاید او مرد باشد و این هر دو معاینه شان جائز نیست ادعای خودش هم كه مورد قبول نیست زیرا او ذی نفع است.

حضرت امام هادی علیه السلام در پاسخ این سئوال فرمود و اما قول علی علیه السلام فی الخنثی فهی كما قال ینظر قوم عدول یاخذ كل واحد منهم مرآة و تقوم الخنثی خلفهم عریانة و ینظرون فی المرایا فیرون الشبح فیحكمون علیه.

امام هادی علیه السلام می فرماید مسئله خنثی همان است كه علی علیه السلام فرموده اما به این صورت كه مردان عادلی جلو آئینه می ایستند و خنثی پشت سر آنها برهنه می شود شهود عكس او را در آئینه می بینند و گواهی می دهند نسبت به مورد تشخیص خود و حكم می كنند به ذكوریت و یا انوثیت او بر طبق معاینه خود با آئینه و تشخیص حاصله از آن بدین وسیله.

نهمین سوال یحیی بن اكثم عن رجل اتی الی قطیع غنم فرای الراعی ینزوا علی شاة منها فلما بصر بصاحبها خلی سبیلها قد خلت بین الغنم كیف تذبح و هل یجوز اكلها ام لا ؟ راجع به مردی كه دید چوپانی با گوسفندی جمع شده و



[ صفحه 448]



چون چشمش به صاحب گله افتاد كنار رفت و آن گوسفند مورد تجاوز در میان گوسفندان دیگر گم شد حال این گوسفندها را چگونه سر ببرند و بفرمائید گوشت آن محكوم به حلیت است و حلال است یا محكوم به حرمت و حرام است.

حضرت امام هادی علیه السلام در پاسخ این سؤال فرمود و اما الرجل الناظر الی الراعی و قد نزا علی شاة فان عرفها ذبحها و احرقها و ان لم یعرفها قسم الغنم نصفین و ساهم بینهما فاذا وقع علی احد النصفین فقد نجا النصف الآخر ثم یفرق النصف الاخر فلا یزال كذالك حتی تبقی شاتان فیقرع بینهما فایتها وقع السهم بها ذبحت و احرقت و نجا سائر الغنم.

امام هادی علیه السلام می فرماید در موضوع گوسفند و چوپان و جریان قضیه اگر گوسفند نامبرده معلوم و مشخص بود باید آن را سر ببرند و بسوزانند و گرنه چنانچه معلوم نبود بایست با قید قرعه تعیین شود به این نحو كه اول گله گوسفند را هر چه هست دو نصف می كنند و قرعه می كشند به نام هر یك درآمد نصف دیگر آزاد است باز همین نصف را دو نیمه می كنند و قرعه می كشند و عمل قرعه را ادامه می دهند تا دو تا بیشتر نماند و قرعه آخرین بنام هر كدام افتاد آن را سر می برند و می سوزانند و بقیه آزاد می شوند.

دهمین سؤال یحیی بن اكثم عن صلوة الفجر لم یجهر فیها بالقراءة و هی من صلاة النهار و انما یجهر فی صلاة اللیل. پرسید نماز صبح چرا بلند خوانده می شود با اینكه از نمازهای روزانه است و بلند خواندن مربوط به نمازهای شب است.

حضرت امام هادی علیه السلام در جواب او فرمود: اما صلاة الفجر فالجهر فیها بالقراءة لان النبی صلی الله علیه و آله كان یغلس بها فقراءتها من اللیل. اما بلند خواندن نماز صبح به لحاظ این است كه حضرت نبی اكرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی آن را می خواند كه هوا تاریك بود از این جهت به حكم قرائت های



[ صفحه 449]



شبانه است.

سؤال یازدهم یحیی بن اكثم عن قول علی علیه السلام لابن جرموز بشر قاتل ابن صفیه بالنار فلم یقتله و هو امام. یحیی عرض می كند در سئوالش به اینكه حضرت امام المومنین علی علیه السلام به ابن جرموز (قاتل زبیر) فرمود قاتل ابن صفیه یعنی زبیر را به آتش بشارت ده (و با این كلام خود به او فهمانید كه تو اهل آتشی)، چگونه او كه امام بود این قاتل را نكشت ؟

حضرت امام هادی علیه السلام فرمود و اما قول علی علیه السلام بشر قاتل ابن صفیه النار فهو لقول رسول الله صلی الله علیه و آله و كان ممن خرج یوم النهروان فلم یقتله امیرالمؤمنین علیه الصلوة و السلام بالبصره لانه علم انه یقتل فی فتنة النهروان.

حضرت هادی علیه السلام فرمود اما كلام علی علیه السلام در مورد قاتل زبیر كه فرمود قاتل ابن صفیه را به آتش دوزخ بشارت بده این مژده ای بود كه قبلا حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله داده بود و قاتل از خوارج بود كه در جنگ نهروان شركت كرد و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از این جهت او را نكشت كه می دانست در فتنه نهروان كشته خواهد گردید.

سؤال دوازدهم یحیی بن اكثم اخبرنی عن علی علیه السلام لم قتل اهل صفین و امر بذالك مقبلین و مدبرین و اجاز علی الجرحی و كان حكمه یوم الجمل انه لم یقتل مولیا و لم یجز علی جریح و لم یامر بذالك و قال من دخل داره آمن و من القی سلاحه فهو آمن لم فعل ذالك فان كان الحكم الاول صوابا فالثانی خطا.

یحیی بن اكثم سؤال می كند از حضرت امام هادی علیه السلام كه چرا امیرالمؤمنین در جنگ صفین همه لشكریان دشمن را می كشت چه مهاجم چه فراری و چه زخمی اما در جنگ جمل با فراری و مجروح كاری نداشت و اعلان كرد هر كه به خانه اش رود ایمن است و هر كه سلاحش را افكند ایمن



[ صفحه 450]



است این اختلاف رویه و این تفاوت حكم برای چه بود اگر حكم اول صواب و حق و درست بود پس لابد حكم دوم خطا و اشتباه بوده است.

حضرت امام هادی علیه السلام در جواب یحیی بن اكثم فرمود: و اما قولك ان علیا علیه السلام قتل اهل الصفین مقبلین و مدبرین و اجاز جریحهم و انه یوم الجمل لم یتبع مولیا و لم یجز علی جریح و من القی سلاحه آمنه و من دخل داره آمنه فان اهل الجمل قتل امامهم و لم یكن لهم فتنه یرجعون الیها و انما رجع القوم الی منازلهم غیر محاربین و لا مخالفین و لا منابذین رضوا بالكف عنهم فكان الحكم فیهم رفع السیف عنهم و الكف عن اذاهم اذ لم یطلبوا علیه اعوانا و اهل الصفین كانوا یرجعون الی فئة مستعدة و امام یجمع لهم السلاح الدرع و الرماح و السیوف و یسنی لهم العطاء یهیی ء لهم الانزال و یعود مریضهم و یجبر كسیرهم و یداوی جریحهم و یمل راجلهم و یكسوا حاسرهم و یردهم فیرجعون الی محاربتهم و قتالهم فلم یساد بین الفریقین فی الحكم لما عرف من الحكم فی قتال اهل التوحید لكنه شرح ذالك لهم فمن رغب عرض علی السیف او یتوب من ذالك.

حضرت امام هادی علیه السلام در مقام پاسخ فرمود اما سئوال تو در علت و فلسفه ی حكم و اختلاف روش حضرت امیر اهل ایمان علی علیه الصلوة و السلام در جنگ صفین و جنگ جمل كه آنجا یعنی در جنگ صفین مهاجم و فراری و زخمی را می كشت و اینجا یعنی در جنگ جمل فراریان را تعقیب نمی كرد مجروحان را نمی كشت آنها را كه سلاح خود را افكندند یا به خانه و دار خودشان پناه می بردند امان داد علت و سرش این بود كه اهل جمل فرمانده و رهبرشان (طلحه و زبیر) كشته شده بود و دیگر (پایگاه) و جمعیتی نداشتند كه به آنان باز گردند و (فتنه را از سر گیرند) همه به خانه ها و منازل خود برگشته و دیگر نه جنگجو بودند و نه مخالف و نه معارض راضی بودند كه كسی با آنان كاری نداشته باشد و قهرا وظیفه درباره آنها (كه دیگر به فكر جمع آوری لشكر و از سر گرفتن جنگ نبودند) برداشتن شمشیر و



[ صفحه 451]



خودداری از آزارشان بود.

اما اهل صفین به پایگاه و اردوئی مجهز برمی گشتند باز فرماندهی داشتند كه اسلحه، زره، نیزه و شمشیر برایشان فراهم می كرد جوائزی بین آنها پخش می نمود آذوقه تهیه می دید و بیماران را عیادت و دست و پا شكستگان را شكسته بندی می كرد و زخمیان آنان را درمان می نمود پیادگان آنها را مركب و برهنگان آنان را جامه می داد و باز دوباره همه را به میدان جنگ و كارزار می فرستاد و آماده نبرد می كرد از این جهت و از این رو حضرت علی علیه السلام این دو گروه را به یك چشم ننگریست كه وظیفه را در پیكار با فریقین خوب می دانست و آنچه حكم فرمود بر اساس عدالت و مصلحت بود و هر كس حق را نمی پذیرفت شمشیر به رویش می كشید مگر اینكه توبه كند.

سئوال سیزدهم یحیی بن اكثم: اخبرنی عن رجل اقر باللواط علی نفسه ایحد ام یدرا عنه الحد ؟ یحیی بن اكثم سئوالش این است چه می فرمائی در مورد كسی كه بنفسه اقرار به لواط كند آیا باید حد بر او جاری شود یا نه نباید حد بخورد.

حضرت امام هادی علیه السلام فرمود: اما الذی اعترف باللواط فانه لم تقم علیه بینة و انما تطوع بالاقرار من نفسه و اذا كان للامام الذی من الله ان یعاقب عن الله كان له ان یمن عن الله. اما سمعت قول الله (هذا عطائنا فامنن او امسك بغیر حساب).

حضرت امام هادی علیه السلام می فرماید با اعتراف و اقرار این مرد به لواط اگر شاهدی در كار نباشد و به دلخواه اقرار كند حاكم شرع می تواند از جانب خدا بر او منت گذارد و چون خود اعتراف نموده مورد عفوش قرار دهد چنانكه حق دارد از جانب خدا او را معاقب و كیفر دهد آیا نشنیده ای كه حقتعالی به حضرت سلیمان فرموده این عطای ماست بدون حساب به هر كه خواهی عطا كن یا از او بازدار (آیه 39 سوره ص).

آنگاه پس از جواب دادن حضرت امام هادی علیه السلام جمیع مسائل مورد



[ صفحه 452]



پرسش را خطاب به یحیی بن اكثم فرمود: قد انبأناك بجمیع ما سألتنا عنه فاعلم ذالك.

یعنی ما آنچه تو پرسیده بودی همه را پاسخ دادیم تو این را بدان، (یعنی قدر این اجوبه ما را بدان).

مؤلف گوید سایه مقام ولایت بر سر امت اسلامیه مستدام باد اگر این خاندان عصمت و معادن علم و حكمت علیهم السلام نبودند كه پاسخگوی مسائل غامضه باشند و حل مشكلات را برای ما بنمایند ما را هادی و راهنمائی در كار نبود و تا ابد در جهل و ضلالت بودیم و این از فضل و عنایت بی نهایت حضرت احدیت است كه ازلا و ابدا و سرمدا هادی و حجت معصوم و به عبارت ساده رهنما و رهبر در میان خلق خود از باب لطف قرار داده است.

(و قیل من لسانهم)



ما هادی جمله علومیم

كشاف جمیع مشكلاتیم



قال الصادق علیه السلام:

الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق، اصول كافی باب لزوم حجت. ما بیان این حدیث شریف را با منطق استدلال عقلی ضمن اشراق دوازدهم كتاب (جلوات ربانی)، مشروحا نموده ایم شما خواننده محترم می توانید بدان مقاله مراجعه فرمائید كه بسیار مقاله مهمی است مخصوصا در اثبات حجت و علامات و مشخصات حجت.

ناگفته نماند آنچه راجع به پاسخ های سئوالات یحیی بن اكثم از ناحیه حضرت امام هادی دهمین نیر برج امامت جواب داده شده است نیز در كتاب مناقب ابن شهر آشوب جلد دوم چاپ قدیم با تغییر عبارت مختصر مندرج است ولی مولف آن مسائل را از كتاب تحف العقول نقل نمود در هر صورت این هر دو كتاب از كتب معتبره است و در این جهت تردیدی نیست.



[ صفحه 453]